گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه کتاب نفیس (القطره)
جلد اول
بخش یازدهم




قطره اي از دریاي کمالات و افتخارات ابو جعفر
حضرت محمّد بن علی ، جواد الأئمّه صلوات اللَّه علیه
ص: 642
ص: 643
از محمّد بن طلحه نقل کرده است: مأمون یکسال بعد از شهادت حضرت « کشف الغمّه » 1 - اربلی رحمه الله در کتاب / 459
رضا علیه السلام به بغداد آمد، روزي به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه اي عبورش افتاد که بچه ها در
آنجا بازي می کردند و حضرت جواد علیه السلام با آنها ایستاده بود و در آن هنگام یازده سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته
بود.
بچّه ها با مشاهده مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی حضرت جواد علیه السلام از جاي خود حرکت نکرد. مأمون
نزدیک آمد و نگاهی به آن حضرت نمود و گفت: اي پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردي؟
امام علیه السلام فوراً جواب داد: اي امیرالمؤمنین (!!) راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده
ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.
مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و عرض کرد: اسم تو چیست؟
فرمود: نام من محمّد است . عرض کرد: فرزند چه کسی هستی؟
فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا هستم.
مأمون بر پدر آن حضرت درود و رحمت فرستاد ، و به سوي مقصد
ص: 644
خود روانه شد ، چون از آبادي دور شد بازِ شکاري را بدنبال درّاجی( 1) فرستاد، باز از دیدگان او براي مدّتی ناپدید گشت، و
وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار
تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت .
چون به آن محلّ که حضرت جواد علیه السلام را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترك گفته و
فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جاي خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در
دست من چیست؟
فرمود: یا أمیرالمؤمنین(!!) إنّ اللَّه خلق بمشیّته فی بحر قدرته سمکاً صغاراً تصیدها بزاه الملوك والخلفاء، فیختبرون بها سلاله
أهل بیت النبوّه.
خداوند تبارك و تعالی به مشیّت خود در دریاي قدرتش ماهی هاي کوچکی را می آفریند، و باز شکاري پادشاهان آن را
صید می کند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند .
چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی که به او کرد گفت: براستی که فرزند امام
( رضا علیه السلام هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد.( 2
از اُمّ عیسی دختر مأمون نقل کرده است که گفت: من زیاد بر « مهج الدعوات » 2 - سیّد بن طاووس رحمه الله در کتاب / 460
شوهر خود یعنی حضرت محمّد بن علی علیهما السلام غیرت
-1 درّاج: پرنده اي است شبیه کبک.
. 91 ح 6 / 344 ، بحار الأنوار : 50 / -2 کشف الغمّه : 2
ص: 645
می ورزیدم و مراقب او بودم، روزي بر پدرم مأمون وارد شدم در حالی که مست بود و نمی توانست درست بیندیشد .
به غلام خود گفت : شمشیر مرا بده، شمشیر را گرفت و سوار شد و گفت: بخدا قسم می روم و او را می کشم.
1) چه به روزگار خود و شوهرم آوردم و از ناراحتی سیلی به )« انّا للَّه وانّا إلیه راجعون » : من چون این حالت را از او دیدم گفتم
صورت خود می زدم و دنبال او به راه افتادم تا اینکه بر امام علیه السلام وارد شد، و دیدم که او را با شمشیري پیاپی زد بطوري
که او را قطعه قطعه کرد سپس از نزد او خارج شد ، من از پشت سرش گریختم، و آن شب را تا به صبح نخوابیدم، چون روز
مقداري بالا آمد به دیدار پدرم آمدم و به او گفتم: آیا می دانی دیشب چه کردي؟ گفت: چه کردم؟
گفتم: فرزند حضرت رضا علیه السلام را کشتی! ناگاه چشمانش برقی زد و از وحشت زیاد از حال رفت و بیهوش گردید، و
پس از مدّتی که به حال آمد به من گفت: واي بر تو ، چه می گویی؟
گفتم: بلی بخدا قسم اي پدر ، تو دیشب بر او وارد شدي و پیوسته او را با شمشیر زدي تا او را کشتی، دوباره از شنیدن این
خبر دچار اضطراب و نگرانی شد و گفت: یاسر خادم را حاضر کنید ، وقتی یاسر آمد به او نگاهی کرد و گفت: واي بر تو این
حرفها چیست که دختر من می گوید؟!
انّا للَّه و انّا إلیه » : یاسر گفت: راست می گوید، قصه همان است که او می گوید، مأمون به سینه و صورت خود زد و گفت
بخدا قسم هلاك و نابود شدیم، و کار ما به رسوایی کشید و تا قیامت ما را سرزنش خواهند کرد، بعد به یاسر ، « راجعون
گفت: برو راجع به این قضیّه تحقیق کن و فوراً
-1 سوره بقره ، آیه 156 ، کلمه استرجاع است که هنگام شنیدن حادثه اي ناگوار یا خبر وفات کسی بر زبان جاري می کنند و
معنایش این است که همه ما از خدا هستیم و به سوي او مراجعت می کنیم .
ص: 646
خبر آن را برایم بیاور.
یاسر از نزد مأمون خارج شد و پس از مدّتی کوتاه برگشت و گفت: اي امیرالمؤمنین(!!) برایت بشارت آورده ام! از او پرسید
چه خبري آورده اي؟
گفت: نزد آن حضرت رفتم، دیدم نشسته و پیراهنی پوشیده و دندان هاي خود را مسواك می کرد، بر او سلام کردم و گفتم:
اي فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دوست دارم این پیراهن خود را به من ببخشی تا در آن نماز بخوانم و به آن
تبرّك بجویم، و من مقصودم این بود که بدن نازنین او را مشاهده کنم که آیا اثري از شمشیرها بر آن مانده است یا نه؟ بخدا
قسم بر بدنش اثري از زخم شمشیر نبود و سفید بود مثل عاجی که مقداري زردي به آن رسیده باشد.
مأمون با شنیدن این خبر گریه اي طولانی کرد و گفت: با دیدن این کرامت و شنیدن این معجزه عذري دیگر براي ما باقی
( نماند و همانا این براي اوّلین و آخرین عبرت است .( 1
3 - عیّاشی رحمه الله در کتاب تفسیر از محمّد بن عیسی بن زیاد نقل کرده است که گفت: در دفتر و محلّ کار ابن عبّاد / 461
بودم ، دیدم مشغول رونویسی نوشته اي است ، از آن سؤال کردم که چیست ؟ گفتند : نامه اي را حضرت رضا علیه السلام از
خراسان فرستاده است. از آنها درخواست کردم که آن را به من نشان دهند تا بخوانم ، و آنها پذیرفتند .
در آن نوشته شده بود:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، أبقاك اللَّه طویلًا وأعاذك من عدوّك، یا
359 ح 71 ، کشف / 124 ، مدینه المعاجز: 7 - 95 ح 9، عیون المعجزات: 129 / 36 ، بحار الأنوار : 50 - -1 مهج الدعوات: 39
366 با کمی اختلاف . و براي این حدیث تتمّه اي است که از جهت اختصار مؤلّف رحمه الله آن را ذکر نکرده است / الغمّه: 2
.
ص: 647
ولدي ، فداك أبوك.
بنام خداوند بخشنده مهربان، خداوند تو را نگهدارد و در پناه خود از شرّ دشمنانت محافظت فرماید، اي پسرم ، فدایت شوم .
من در حال حیات و در صحّت و سلامتی اموال خود را به تو واگذار نمودم، به امید آنکه خداوند بر تو منّت گذارد و بر
خویشاوندان خود و غلامان حضرت موسی بن جعفر و امام صادق علیهما السلام احسان و بخشش کنی.
و امّا سعیده( 1) او زنی است که هوشیار است و استعداد قوي و دقت نظر دارد در اموالی که می بخشند.
کیست که به خدا وام » ، (2)« مَنْ ذَا الَّذي یُقْرِضُ اللَّه قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه لَهُ أضْعافاً کَثیرَه » : خداوند تبارك وتعالی فرموده است
. « دهد وام نیکویی و او برایش چندین برابر کند
. (3)« لِیُنْفِقَ ذُو سَعَهٍ مِنْ سَعَتِه وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمّا آتاهُ اللَّه » : و فرموده است
تا آنکه اشخاص دارا و ثروتمند به اندازه ثروت خود و کسانی که نادار هستند به قدر امکان که خدا به آنها مرحمت نموده »
.« بخشش کنند
و هر آینه خداوند به تو وسعت زیادي عطا کرده است، اي پسرم، پدرت فدایت شود کارها را از من پنهان مکن که از نصیب
( خود بی بهره بمانی ، والسلام .( 4
می گوید: روایت شده است : حضرت جواد علیه السلام بعد از شهادت پدرش « مشارق » 4 – برسی رحمه الله در کتاب / 462
به مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمد ، در حالی که در سنین کودکی بود ، به طرف منبر به راه افتاد و یک پلّه
بالا رفت و سپس شروع به سخنرانی نمود و فرمود :
-1 یکی از کسانی است که مورد وثوق و اطمینان امام کاظم علیه السلام بوده است . براي تحقیق بیشتر رجوع کنید به معجم
.192/ رجال حدیث : 23
. -2 سوره بقره ، آیه 245
. -3 سوره طلاق ، آیه 7
. 234 ح 5 / 103 ح 18 ، تفسیر برهان : 1 / 131 ح 18 ، بحار الأنوار : 50 / -4 تفسیر عیّاشی : 1
ص: 648
أنا محمّد بن علیّ الرضا ، أنا الجواد، أنا العالم بأنساب الناس فی الأصلاب أنا أعلم بسرائرکم وظواهرکم وما أنتم صائرون إلیه،
علم منحنا به من قبل خلق الخلق أجمعین وبعد فناء السماوات والأرضین.
من محمّد فرزند علی بن موسی الرضا علیهما السلام هستم و لقبم جواد است، من به نسب هاي مردم وقتی در صلب پدران
خود هستند آگاهم، من از امور باطنی و ظاهري و آینده شما باخبرم، و این دانش ، اکتسابی نیست بلکه قبل از آفرینش خلائق
و پدید آمدن هستی به ما بخشیده شده و تا از بین رفتن آسمان ها و زمین آن را دارا می باشیم .
و اگر غلبه اهل باطل و دولت گمراهان و به شک افتادن اهل شک نبود هر آینه کلامی می گفتم که اولین و آخرین به
شگفت می آمدند.
سپس دست مبارك خود را بر دهان نهاد و فرمود:
یا محمّد، اصمت کما صمت آباؤك من قبل .
( سکوت کن همان طور که پدرانت پیش از تو سکوت کردند.( 1
از زکریّا بن آدم رحمه الله نقل کرده است که گفت: در خدمت حضرت « دلائل الإمامه » 5 - طبري رحمه الله در کتاب / 463
رضا علیه السلام بودم که حضرت جواد علیه السلام را در حالیکه سنّ شریف او کمتر از چهار سال بود نزد او آوردند ، دست
خود را بر زمین زد و سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و مدّتی در فکر فرو رفت .
حضرت رضا علیه السلام فرمود :
بنفسی أنت، فیم طال فکرك .
فدایت شوم ، در چه باره این قدر فکر می کنی؟
عرض کرد: فیما صُنع باُمّی فاطمه علیها السلام أما واللَّه لاُخرجنّهما ثمّ لاُحرقنّهما ثمّ لاُذرینّهما ثمّ لأنسفنّهما فی الیمّ نسفاً .
در آن رفتار زشت و ظالمانه اي که با مادرم فاطمه علیها السلام نمودند، بخدا قسم آن
108 ح 27 ، دلائل الإمامه: 385 با کمی اختلاف . / -1 مشارق الأنوار : 98 ، بحار الأنوار : 50
ص: 649
دو ظالم را از قبر بیرون می آورم، بدن آنها را به آتش می سوزانم، و خاکسترش را بر باد می دهم ، و آن ها را در دریا سرازیر
می کنم.
حضرت رضا علیه السلام او را در برگرفتند و بین دو چشمان مبارك او را بوسیدند و فرمودند: پدر و مادرم بفدایت، تو شایسته
( و سزاوار منصب امامتی .( 1
از علیّ بن ابراهیم و او از پدرش نقل کرده است که گفت : گروهی از شیعیان « کافی » 6 - کلینی رحمه الله در کتاب / 464
اطراف، از حضرت جواد علیه السلام اجازه خواستند که خدمت او برسند، امام علیه السلام به آنها اجازه فرمود، و آنها وارد
شدند و در یک مجلس از آن حضرت سی هزار مسأله پرسیدند و امام علیه السلام در حالی که ده ساله بودند همه آنها را
( جواب مرحمت فرمودند .( 2
ذیل این حدیث شریف می فرماید : ممکن است اشکال شود که اگر سؤال و « بحار الأنوار » علّامه مجلسی رحمه الله در کتاب
جواب هر مسأله اي یک سطر یعنی پنجاه حرف باشد مدّت زمانی که لازم دارد بیشتر از سه ختم قرآن است ، پس چگونه
ممکن است که در یک مجلس صورت گرفته باشد؟ و اگر گفته شود، پاسخ امام علیه السلام در بیشتر این مسائل مختصر به
بوده یا به اعجاز در سریع ترین وقت انجام شده در مورد سؤال چنین چیزي ممکن نیست . « نه » و « بلی »
سپس گفته است که از این اشکال به چند گونه می شود پاسخ داد:
1 - اینکه گفته اند: سی هزار ، اشاره به زیادي سؤال و جواب است، نه اینکه واقعاً حساب کرده باشند ؛ زیرا شمردن این گونه
مسائل جدّاً بعید است.
. 324 ح 55 / 59 ح 34 ، مدینه المعاجز: 7 / -1 نوادر المعجزات: 183 ح 10 ، دلائل الإمامه: 400 ح 18 ، بحار الأنوار : 50
. 93 ذیل ح 6 / 384 ، بحار الأنوار : 50 / 364 ، مناقب ابن شهراشوب: 4 / 496 ح 7، کشف الغمّه: 2 / -2 الکافی : 1
ص: 650
2 - ممکن است در اذهان این گروه سؤال هاي زیادي به طور متحد بوده و هنگامی که امام علیه السلام به یکی از آن سؤالها
جواب می داد در واقع به همه آنها جواب داده است.
3 - ممکن است امام علیه السلام کلمات کوتاه و مختصري می فرموده ولی از آن احکام بسیاري استنباط و استخراج می
( کردند، و این جواب پسندیده اي است.( 1
4 - مقصود از وحدت مجلس، وحدت نوعی باشد یعنی یک نوع مجلس که از نظر ترتیب و تنظیم و افراد یک شکل داشته
است یا اینکه مقصود اینستکه مجلس در یک محل مانند مِنی برگزار شده گر چه در روزهاي متعدد صورت گرفته باشد.
5 - ممکن است مبنی بر بسط دادن زمان بوده که صوفیه قائلند یعنی امام علیه السلام تصرف در زمان نموده و آن را بسط و
توسعه داده است.
6 - اینکه اعجاز امام علیه السلام تنها در سرعت بخشیدن به پاسخ خود ایشان نبوده بلکه در سرعت بخشیدن به کلام آن گروه
هم اثر گذاشته است یا اینکه امام علیه السلام به ایشان جواب می داده است از روي علمی که به باطن آنها داشته است پیش از
آنکه ایشان سؤال خود را مطرح کنند.
7 - این که مقصود از سؤال ارائه نامه ها و نوشته هاي طولانی است که به هم پیچیده بودند و امام علیه السلام جواب آن ها را
به طور غیر عادي در زیر آنها می نوشتند . اینجا کلام علاّمه مجلسی رحمه الله به پایان می رسد، خداوند مقام او را برتر
( گرداند .( 2
-1 مانند آنچه امام صادق علیه السلام به عبد الأعلی فرمود ؛ هنگامی که از آن حضرت درباره وضو سئوال کرد در صورتی
که بر روي انگشت زخمی باشد و آن را بسته باشند . امام علیه السلام فرمود : جواب این مورد و امثال آن از کتاب خداوند
یعنی در دین ، حرج و سختی و به زحمت افتادن قرار « ما جَعَلَ عَلَیْکُم فی الدینِ مِنْ حَرَج » : فهمیده می شود که فرموده است
داده نشده است ، سپس فرمود : بر روي همان ، دست خود را بکش .
. 93 ذیل ح 6 / -2 بحار الأنوار : 50
ص: 651
مؤلّف رحمه الله گوید : مجلسی رحمه الله که اشکال را مطرح کرده و به وجوه هفتگانه فوق جواب داده، مسأله را در موردي
فرض کرده است که هر سؤال و جواب یک سطر باشد، ولی می دانیم که بسیاري از سؤالها و جواب ها بیشتر از نیم سطر بلکه
چیست؟ جواب دهد: کوهی است که به دنیا احاطه دارد، و سوأال شود « قاف » بیست حرف نیست ، مثل اینکه سؤال شود
چیست؟ جواب دهد: صفتی است که بیان « اسم » چیست؟ جواب دهد: چشمه اي در زیر عرش است، و سؤال شود « صاد »
موصوف می کند.
سؤال شود : آیا مسح کردن بر روي کفش جایز است؟ جواب دهد: نه. سؤال شود : چند تکبیر در نماز میّت باید گفت؟
جواب دهد: پنج تکبیر.
سؤال شود آیا قرائت در نماز واجب است؟ جواب دهد: بلی، و مانند اینگونه سؤالات که فراوان است. و اگر چنین باشد تمام
سؤالها و جواب ها مدت زمانی که لازم دارد بیش از یک ختم قرآن نمی شود و تجربه شده است که هر جزء قرآن وقتی به
آرامی خوانده شود بیست دقیقه بیشتر طول نمی کشد و در این صورت یک ختم قرآن در مدت ده ساعت ممکن است انجام
شود، پس نیازي به این همه زحمت نیست که براي دفع اشکال پاسخ هاي گوناگون فراهم کنیم .
و از این هم که چشم پوشی کنیم باب اعجاز توسعه دارد و امام علیه السلام به نیروي اعجاز و قدرتی که خدا در اختیار او قرار
داده است این گونه اعمال را به راحتی انجام می دهد، و این اشکالات در برابر اعجاز مقاومت و پایداري نخواهند داشت.
آنچه به سبب آن ادّعاي حقّ و باطل از یکدیگر جدا می » بابی تحت عنوان « کافی » 7 – کلینی رحمه الله در کتاب / 465
تشکیل داده و در آنجا از محمّد بن ابی العلاء نقل کرده است که گفت: « گردد
از یحیی بن اکثم قاضی سامراء - بعد از آنکه او را بسیار امتحان نمودم و
ص: 652
با او مناظره و گفتگو و مراسله داشتم و از علوم آل محّمد علیهم السلام سؤال کردم - شنیدم که گفت: روزي وارد مسجد
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شدم تا قبر مبارك او را طواف کنم، حضرت جواد علیه السلام را دیدم که در آنجا طواف
می کند، درباره مسائلی که در نظر داشتم با آن حضرت گفتگو کردم و او همه را جواب فرمود . به ایشان عرض کردم: می
خواهم سؤالی از شما بپرسم ولی بخدا قسم خجالت می کشم.
امام علیه السلام فرمود: من از آن سؤال به تو خبر می دهم قبل از آنکه بپرسی، می خواهی از امام سؤال کنی که کیست؟
عرض کردم: بخدا قسم سؤال مورد نظرم همان است.
فرمود: من امام هستم، عرض کردم نشانه اي می خواهم تا یقین کنم.
آن حضرت در دست خود عصایی داشت، وقتی من چنین گفتم فوراً آن عصا شروع به صحبت کرد و گفت:
إنّ مولاي امام هذا الزمان وهو الحجّه.
( به راستی مولا و صاحب من امام این زمان است و او حجت پروردگار است .( 1
از محمّد بن میمون نقل کرده است که گفت: همراه حضرت رضا « خرائج » 8 - قطب الدین راوندي رحمه الله در کتاب / 466
علیه السلام در مکّه بودم قبل از آنکه آن حضرت به خراسان سفر کند، وقتی خواستم برگردم عرض کردم: می خواهم به
مدینه مراجعت کنم نامه اي براي ابوجعفر علیه السلام بنویسید با خود ببرم.
امام علیه السلام تبسّمی نمود و نامه را نوشت و من با خود به مدینه آوردم، چشمانم در آن هنگام نابینا گشته بود خادم،
حضرت جواد علیه السلام را در حالیکه در گهواره بود آورد و من نامه را به آن حضرت تقدیم کردم. و او به موّفقِ خادم
دستور داد مهر از نامه گشوده و آن را باز کند، موفّق آن را در
. 68 ح 46 / 393 ، بحار الأنوار : 50 / 353 ح 9، مناقب ابن شهراشوب: 4 / -1 الکافی: 1
ص: 653
پیش روي حضرت باز کرد و ایشان آن را ملاحظه نمود.
سپس به من فرمود: یا محمّد، ما حال بصرك؟ اي محمّد، چشمانت چطور است؟
عرض کردم: سلامتی خود را از دست داده و نابینا گشته است همانطور که مشاهده می کنید.
آن حضرت دست مبارك خود را بر چشمان نابیناي من کشید و به برکت آن بینایی دوباره به دیده گان من برگشت و شفا
( یافت؛ آنگاه دست و پاي نازنین او را بوسیدم و از خدمتش مرّخص شدم در حالیکه همه جا را می دیدم .( 1
می نویسد : هنگامی که معتصم عبّاسی به خلافت رسید و با او بیعت « مناقب » 9 - ابن شهر آشوب رحمه الله در کتاب / 467
کردند از احوال حضرت جواد علیه السلام تفحص می کرد تا اینکه به عبدالملک زیّات نامه اي نوشت و دستور داد که آن
حضرت را با همسرش امّ الفضل به بغداد روانه کند، زیّات هم علی بن یقطین رابراي این کار خدمت آن حضرت فرستاد.
امام علیه السلام آماده سفر شده و به بغداد رفت. در آنجا معتصم احترام و تعظیم به عمل آورد و اشناس غلام را با تحفه هایی
نزد آن حضرت فرستاد و پس از مدّتی ظرف شربت ترش نارنج که آن را مهر کرده بود براي آن بزرگوار به همراه همان غلام
فرستاد.
غلام شربت را نزد آن حضرت آورد و عرض کرد: امیرالمؤمنین !! خودش با جمعی از اشخاص سرشناس که از آنها احمد بن
ابی داود و
540 ح 4، کشف الغمّه: / 372 ح 73 ، حلیه الأبرار: 4 / 46 ح 20 ، مدینه المعاجز: 7 / 372 ح 1، بحار الأنوار : 50 / -1 الخرائج: 1
.365/2
ص: 654
سعد بن خصیب هستند از این شربت نوشیده اند و دستور داده است که آن را با آب یخ سرد کرده و میل فرمائید و فوراً باید
این کار را انجام دهید.
امام علیه السلام فرمود: أشربها باللّیل. مهلت بدهید آن را شب می آشامم.
غلام گفت: این شربت خوب است سرد آشامیده شود و یخ تا شب آب می شود و از بین می رود و آن قدر اصرار و پافشاري
کرد و امام علیه السلام را مجبور ساخت تا از آن شربت زهرآلود آشامید در حالی که از نقشه آنها و عمل ایشان کاملًا باخبر
( بود.( 1
رنگ چهره مبارکش گندم گون تیره بود و لذا شکّاکان در آن وجود نازنین شک کردند و او را بر قیافه شناسان عرضه
نمودند، آنها وقتی به آن حضرت نگاه کردند خود را با صورت بر روي زمین انداختند و سجده کردند، سپس برخاستند و به
آن شکّاکان گفتند:
یا ویحکم أمثل هذا الکوکب الدرّي والنور الزاهر، تعرضون علی مثلنا؟ هذا واللَّه الحسب الزکیّ والنسب المهذَّب الطاهر، ولدته
النجوم الزواهر، والأرحام الطواهر، واللَّه ما هو إلّا من ذرّیّه النبیّ صلی الله علیه وآله وسلم وأمیرالمؤمنین علیه السلام .
واي بر شما آیا مثل این ستاره تابان و نور درخشنده را به مانند ما عرضه می کنید؟! بخدا قسم او داراي حسب و نسبی پاك و »
پاکیزه است، ستارگان درخشان و رحم هاي پاك او را به دنیا آورده اند، بخدا قسم او جز از ذریّه پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهم
. « السلام نیست
حضرت جواد علیه السلام که در آن هنگام بیش از 25 ماه از عمر شریفش نگذشته بود، قاطع و برنده لب به سخن گشود و
فرمود:
.384/ -1 مناقب ابن شهراشوب: 4
ص: 655
الحمدللَّه الّذي خلقنا من نوره، واصطفانا من بریّته، وجعلنا اُمناء علی خلقه ووحیه.
حمد و سپاس سزاوار خداوندي است که ما را از نور خود آفرید و از میان مخلوقاتش برگزید و ما را امین بر وحی خود در
میان بندگانش قرار داد.
اي مردم! من محّمد فرزند علی، فرزند موسی و نسب شریف خود را تا امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهم السلام برشمرد ، سپس
فرمود :
آیا در مثل من شک می شود و بر خدا و جدّم پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم افترا زده می شود و بر قیافه شناسان عرضه می
شوم؟
إنّی واللَّه لأعلم ما فی سرائرهم وخواطرهم، وإنّی واللَّه لأعلم النّاس أجمعین بما هم إلیه صائرون.
بخدا قسم من می دانم آنچه مردمان در باطن و نیّت هاي خود پنهان کنند و از همه مردم به تحولات ایشان و آینده اي که
دارند آگاهترم.
حق می گویم و از روي صدق و راستی علمی را که خداوند تبارك و تعالی قبل از آفرینش و پیش از برپایی آسمانها و زمین
ما را از آن آگاه نموده است اظهار می کنم .
وأیم اللَّه لولا تظاهر الباطل علینا وغوایه ذرّیّه الکفر وتوثبّ أهل الشرك والشکّ والشقاق علینا ، لقلت قولًا یعجب منه الأوّلون
والآخرون.
و بخدا قسم اگر باطل بر ما چیره نبود و اگر اهل شرك و شک و شقاوت و گمراهی بر ما سیطره نداشتند هر آینه کلماتی می
گفتم که اولین و آخرین از آن به شگفت آیند و تعجب کنند.
سپس دست مبارك خود را بر دهان نهاد و فرمود: اي محمّد، ساکت باش همانطور که پدرانت سکوت کردند .
فَاصْبِر کَما صَبَرَ اُولُوا العَزْم مِن الرُسُل وَلاتَسْتَعْجِل لَهُم کَأنَّهُم یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُون لَم یَلْبَثُوا إلّا ساعَهً مِنْ نَهار بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ »
. (1)« إلَّا القَوْمُ الفاسِقُون
. -1 سوره أحقاف ، آیه 35
ص: 656
همانطور که انبیاء اولوا العزم صبر کردند تو هم صبر را پیشه خود ساز و براي عذاب آنها شتاب مکن تا آنکه روزي که وعده »
داده شده اند ببینند و آن زمان می پندارند که گویا جز ساعتی درنگ نکرده اند، پس آیا جز مردمان فاسق و تبه کار هلاك
.« می شوند
سپس بسوي مردي که کنار آن حضرت بود آمد و دستش را گرفت پس پیوسته در میان جمعیت انبوه راه می رفت و مردم
اللَّه أعلم حیث » : برایش راه باز می کردند پس پیرمردان و بزرگان قوم را دیدم که به آن حضرت نگاه می کردند و می گفتند
. « خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد و به چه کسی واگذار کند » « یجعل رسالته
از آن ها درباره او سؤال کردم، جواب دادند: اینها گروهی از طایفه بنی هاشم از اولاد عبدالمطلب هستند .
این خبر به امام رضا علیه السلام که در خراسان بود رسید و آن حضرت خدا را سپاس گفت و سپس قصه ماریه قبطیّه و تهمت
ناروایی که به او زدند یاد آور شد و در خاتمه فرمود:
الحمد للَّه الّذي جعل فیّ وفی إبنی محمّد اُسوه برسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم وابنه إبراهیم علیه السلام .
حمد و سپاس مخصوص خداوندي است که در مورد من و فرزندم محمّد علیهما السلام چیزي قرار داد که درباره پیغمبر صلی
( الله علیه وآله وسلم و فرزندش ابراهیم قرار داده بود و من تأسّی به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم کردم.( 1
از یحیی صنعانی نقل کرده است که گفت: « کافی » 10 – کلینی رحمه الله در کتاب / 468
در مکّه خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم و دیدم که آن حضرت براي فرزندش امام جواد علیه السلام موز را پوست می
کند و به او می خوراند . به ایشان
8 ح 9 ، ر د ا ون تا ز ج ع م ل ا : 173 ح 1 ، ل ئ لا د ه م ا م لإ ا : 384 ح 2 ( ا ب ل ی ص ف ت ر ت ش ی ب ) / 387 ، ر ا حب ر ا ون لأ ا : 50 / 1 - ب ق ا ن م ن ب ا ب و ش ا ر ه ش : 4 .
ص: 657
عرض کردم: فدایت شوم ایشان آن نوزاد مبارك است ؟
فرمود : نعم ، یا یحیی هذا المولود الّذي لم یولد فی الإسلام مثله مولود أعظم برکه علی شیعتنا منه .
( بلی اي یحیی ، این نوزادي است که در اسلام بابرکت تر از او براي شیعیان فرزندي به دنیا نیامده است.( 1
از عسکر - غلام حضرت جواد علیه السلام - نقل کرده است که « مناقب » 11 - ابن شهر آشوب رحمه الله در کتاب / 469
گفت:
بر آن حضرت وارد شدم و از روي تعجب با خود گفتم: سبحان اللَّه، چقدر چهره مولایم گندمگون و بدن او ضعیف است!
بخدا قسم هنوز این کلامم را تمام نکرده بودم که ناگاه دیدم قد مبارك او طویل و جسم شریفش عریض گشت به طوریکه
ایوان خانه را از هر جهت پر کرد.
سپس دیدم رنگ بدن او مثل شب تاریک سیاه شد، بعد از آن دیدم از برف سفیدتر و سپس مثل خون قرمز گردید و بعد از
آن مانند برگ سبز شاخه هاي درختان سبز شد، سپس جسم او کاهیده گردید تا به صورت اوّل برگشت و رنگ بدن حالت
اصلی خود را یافت و من که از دیدن این صحنه عجیب مبهوت زده شده بودم با رو به زمین افتادم.
آنگاه حضرت جواد علیه السلام مرا با صداي بلند نهیب زد و فرمود:
یا عسکر، تشکّون فنبّئکم وتضعفون فنقوّیکم، واللَّه لایصل إلی حقیقه معرفتنا إلّا من منّ اللَّه علیه بنا وارتضاه لنا ولیّاً.
اي عسکر! دچار شک و تردید می شوید ما شما را آگاه می کنیم ، و سست و ضعیف می شوید و ما شما را تقویت می کنیم.
و بخدا قسم به حقیقت معرفت و شناخت ما نمی رسد مگر کسی که خداوند بر او منّت گذارد و او را به عنوان ولی و دوست
( ما پسند کند و برگزیند .( 2
. 35 ح 24 / 360 ، بحار الأنوار : 50 / -1 الکافی : 6
. 345 ح 66 ، دلائل الإمامه: 404 ح 25 / 55 ح 31 ، مدینه المعاجز: 7 / 387 ، بحار الأنوار : 50 / -2 المناقب : 4
ص: 658
از بنان بن نافع نقل می کند که گفت: به حضرت رضا علیه السلام « بحار الأنوار » 12 - علّامه مجلسی رحمه الله در کتاب / 470
عرض کردم: فداي شما شوم بعد از شما چه کسی اختیاردار امور است ؟
فرمود : اي پسر نافع ! از این در کسی وارد خواهد شد که از من ارث می برد آنچه را که من از امام پیشین ارث بردم ، و او
حجّت خداوند تبارك و تعالی بعد از من است.
مشغول این گفتگو با حضرت رضا علیه السلام بودم که ناگهان حضرت جواد علیه السلام از در وارد شد و چون چشم
مبارکش به من افتاد فرمود:
اي پسر نافع برایت حدیثی نگویم؟
إنّا معاشر الأئمّه إذا حملته اُمّه یسمع الصوت فی بطن اُمّه أربعین یوماً، وإذا أتی له فی بطن اُمّه أربعه أشهر رفع اللَّه تعالی له
أعلام الأرض فقرّب له ما بعد عنه حتّی لایعزب عنه حلول قطره غیث نافعه ولا ضارّه.
همانا ما امامان اینگونه هستیم که هرگاه یکی از ما مادرش به او باردار شود تا چهل روز صدا را در شکم مادر بشنود ، و وقتی
چهار ماه گذشت خداوند تبارك و تعالی علامت هاي زمین را براي او بالا می برد و بر اثر آن آنچه از او دور است نزدیک
می شود بطوري که حتّی ریزش قطره اي باران سودمند باشد یا مضرّ از او مخفی و پنهان نماند.
و اینکه به حضرت رضا علیه السلام گفتی : حجّت دوران بعد از ایشان کیست؟ همان کسی که حضرت رضا علیه السلام به تو
معرّفی کرد حجّت خدا بر تو است .
عرض کردم : پیش از همه آن را می پذیرم . سپس امام رضا علیه السلام بر ما وارد شد و فرمود:
اي پسر نافع آنچه فرمود قبول کن، و به اطاعت و فرمانبرداري از او گردن بنه، زیرا حکم و فرمان او حکم و فرمان من است و
( حکم و فرمان من حکم و فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می باشد.( 1
. 384 ح 84 / 55 ذیل ح 31 ، مدینه المعاجز: 7 / 388 ،بحار الأنوار : 50 / -1 مناقب ابن شهراشوب: 4
ص: 659
13 - و نیز در همان کتاب می نویسد: از عمر بن فرج روایت شده است که گفت: به امام جواد علیه السلام در حالیکه / 471
کنار دجله ایستاده بودیم عرض کردم: شیعیان شما ادّعا می کنند که شما می دانید چقدر آب در میان این دجله می باشد، و
وزن آن چه مقدار است؟
به من فرمود: آیا خداوند تبارك و تعالی می تواند علم آن را به پشه اي از مخلوقات خود واگذار کند یا نه؟
عرض کردم: او قادر است و می تواند.
امام علیه السلام فرمود: أنا أکرم علی اللَّه تعالی من بعوضه ومن أکثر خلقه.
( من نزد خدا از پشه بلکه از بسیاري از آفریدگان گرامی ترم.( 1
در ضمن حدیثی نقل کرده است:( 2) حضرت جواد علیه السلام که در « احتجاج » 14 - شیخ طبرسی رحمه الله در کتاب / 472
آن هنگام نه سال و چند ماه از عمر شریفش بیشتر نگذشته بود وارد مجلس شد و در جایگاه خود بین دو متکاي چرمین که
آنجا نهاده بودند نشست، یحیی بن اکثم که از همه دانشمندان عصر خودش معروفتر بود در مقابل آن حضرت نشست و مردم
هر یک در مرتبه خود نشستند، مأمون هم که مسندش را در کنار حضرت جواد قرار داده بودند در مسند خود قرار گرفت. و
بعد از آنکه مجلس با این هیئت آراسته گردید یحیی بن اکثم رو کرد به مأمون و گفت: آیا امیرالمؤمنین اجازه می دهند که از
ابو جعفر علیه السلام مسأله اي را سؤال کنم؟
. 400 ح 101 / 100 ذیل ح 12 ، مدینه المعاجز: 7 / -1 عیون المعجزات: 124 ، بحار الأنوار : 50
-2 خلاصه اش اینستکه مأمون وقتی تصمیم گرفت دخترش را به حضرت جواد علیه السلام تزویج کند بنی عباس لب به
اعتراض گشودند و گفتند: او هنوز علم و کمالی کسب ننموده ، مقداري صبر کن تا کامل شود. مأمون جواب داد: شما اینها را
نمی شناسید ، آنگاه دستور داد مجلسی تشکیل دهند و علماي بزرگ زمان را در آن جمع کنند تا با آن حضرت مباحثه و
گفتگو کنند.
ص: 660
مأمون به او گفت: از خود ایشان اجازه بگیر.
یحیی بن اکثم رو کرد به حضرت جواد علیه السلام و عرض کرد: فدایت شوم اجازه می دهید سؤالی از حضرتعالی بپرسم؟
امام علیه السلام فرمود: آنچه می خواهی سؤال کن.
یحیی عرض کرد: فدایت شوم نظر مبارك شما درباره مُحرمی که صیدي را به قتل رساند چیست؟
امام علیه السلام فرمود: این کشتن صید در بیرون حرم اتّفاق افتاده یا در حرم؟ مُحرم( 1) به حرمت آن عالم بوده یا جاهل؟
عمداً این قتل را مرتکب شده یا از روي خطا و اشتباه؟ مُحرم آزاد بوده است یا بنده؟ صغیر بوده است یا کبیر؟ اولین بار بوده یا
پیش از آن هم قتلی مرتکب شده است؟ صید او از پرندگان بوده یا از غیر پرندگان؟ صید کوچک بوده است یا برزگ؟ بر
عمل خود اصرار داشته و یا پشیمان گشته است؟ صید را در شب کشته است یا روز؟ مُحرم به احرام عمره بوده یا مُحرم به
احرام حجّ بوده است؟
یحیی بن اکثم که از شنیدن شاخه هاي این مسأله و فروعی که امام علیه السلام براي سؤال او تشکیل داد به سرگردانی دچار
شده بود و آثار عجز و ناتوانی در چهره او ظاهر گشت و زبان او به لکنت افتاد بطوریکه همه اهل مجلس به درماندگی او پی
بردند.
مأمون گفت: خدا را بر این نعمت که رأي مرا درباره ابو جعفر علیه السلام مطابق با واقع قرار داد سپاسگزارم و به بستگان خود
نگاهی کرد و گفت: آیا اکنون فهمیدید و باور کردید آنچه را قبول نمی کردید؟
سپس رو کرد به حضرت جواد علیه السلام و عرض کرد : فدایت شوم ؛ اگر فروعی را که براي این مسأله بیان کردید و
وجوهی را که برشمردید حکم هر یک از آن را می فرمودید از محضر شما استفاده می کردیم .
-1 مُحرم یعنی کسی که در حال احرام است .
ص: 661
امام علیه السلام درخواست او را پذیرفت و فرمود: مُحرم وقتی صید را بیرون حرم کشته باشد و آن صید از پرندگان بزرگ
باشد باید یک گوسفند کفّاره دهد، و اگر در داخل حرم این کار را کرده باشد کفّاره دو چندان است. وقتی محرم جوجه اي
را در بیرون حرم به قتل رساند باید برّه اي را که تازه از شیر گرفته اند کفّاره دهد.
و اگر این کار را در داخل حرم انجام داده باشد باید برّه و قیمت آن جوجه را کفّاره دهد.
اگر صید خر وحشی بوده لازم است یک گاو، و اگر شتر مرغ بوده یک شتر و اگر آهو بوده باید یک گوسفند قربانی کند، و
اگر یکی از اینها در حرم صورت گرفته باشد کفاره را دو برابر باید تقدیم کعبه کند. و در تمام این موارد آنکه مرتکب صید
شده اگر مُحرم به احرام حجّ بوده قربانی را در منی و اگر محرم به احرام عمره بوده قربانی را در مکّه باید ذبح کند.
و کفّاره صید نسبت به عالم و جاهل مساوي است. کسی که عمداً مرتکب قتل شده گناه بر او نوشته می شود، ولی در مورد
خطا او را می بخشند و گناهی بر او نمی نویسند. کسی که آزاد بوده و قتل را مرتکب شده کفّاره بعهده خود او است، ولی
بنده کفاره اش بعهده مولاي او می باشد.
اگر صغیري که به حدّ تکلیف نرسیده مرتکب قتل شده کفاره ندارد، ولی بر کبیر کفّاره واجب است. کسی که مرتکب قتل
شده و پشیمان گشته کیفر آخرت از او ساقط می شود، ولی کسی که بر آن اصرار ورزد عذاب آخرت هم بر او واجب می
گردد.
پاسخ امام علیه السلام که پایان یافت مأمون صدا زد: أحسنت یا أبا جعفر ، اي ابو جعفر ؛ احسان کردي و مطلب را خیلی خوب
بیان نمودي، خداوند به تو احسان کند، و پاداش دهد. اکنون اگر صلاح می دانید شما مسأله اي از یحیی بپرسید.
امام علیه السلام به یحیی فرمود: از تو پرسش نمایم؟
عرض کرد: اختیار با شما است، اگر سؤال فرمودید و من می دانستم
ص: 662
جواب می دهم و گرنه از محضر خودتان استفاده می کنم.
حضرت جواد علیه السلام فرمود: مردي به زنی در اوّل روز نگاه کرد بر او حرام بود، روز که مقداري بالا آمد حلال گردید،
چون ظهر فرا رسید بر او حرام شد، هنگام عصر حلال شد، وقت غروب حرام گردید، شبانگاه بر او حلال و نیمه شب بر او
حرام شد و همینکه صبح طلوع کرد دوباره براي او حلال گردید ، وجه حرمت و حلّیت را در این مسأله بیان کن و بگو چگونه
می شود که این زن گاهی حلال و زمانی حرام می گردد؟
یحیی عرض کرد: بخدا قسم ؛ جوابی براي این مسأله نمی دانم و وجوهی که در آن هست نمی شناسم، خودتان پاسخ مسأله را
بیان کنید تا همه ما استفاده کنیم .
امام جواد علیه السلام فرمود: این زن در اول روز کنیز کسی بود لذا نگاه آن مرد اجنبی بر او حرام بود، روز که مقداري بالا
آمد او را از صاحبش خریداري کرد و بر او حلال شد، هنگام ظهر او را آزاد کرد بر او حرام گردید، چون عصر شد ، با او
ازدواج کرد و بر او حلال شد، وقت غروب ظهار کرد و بر او حرام گردید، شبانگاه کفّاره ظهار را پرداخت و بر او حلال شد
نیمه هاي شب او را طلاق داد و بر او حرام گردید، ووقتیکه صبح شد رجوع کرد و بر او حلال شد.
کلام امام علیه السلام که به اینجا رسید و جواب مسأله را کاملًا بیان فرمود مأمون به نزدیکان و خویشان خود از بنی عباس که
در مجلس حضور داشتند رو کرد و گفت: آیا در میان شما کسی هست که بتواند این مسأله را اینگونه جواب دهد یا مسأله
قبلی را آن گونه روشن و مفصّل بیان کند؟
گفتند: نه بخدا قسم نمی دانیم، و امیرالمؤمنین(!!) که داناتر از ما بود ندانست .
مأمون گفت : واي بر شما اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از میان خلق به فضل و برتري برگزیده شده اند و
کمی سن در ایشان مانع از بروز کمالات
ص: 663
( نیست این خبر دنباله دارد که ما در اینجا بخاطر اختصار ذکر نکردیم.( 1
از ابو یزید بسطامی که او از متصوّفه بود( 2) حدیثی نقل کرده است به خیال « روضات الجنّات » 15 - صاحب کتاب / 473
آنکه مسلک و مذهب آنها را
353 ، حلیه / 74 ضمن ح 3 ، کشف الغمّه: 2 / 182 ، ارشاد مفید: 319 ، بحار الأنوار : 50 / -1 الإحتجاج: 443 ، تفسیر قمی : 1
. 347 ح 68 / 553 ، مدینه المعاجز: 7 / الأبرار: 4
-2 متصوّفه از فرقه هاي ضالّه است که مذهبی فاسد و عقاید باطلی را بدعت نهاده اند، ابو هاشم کوفی اوّل کسی است که او
را صوفی نامیده اند و این بدان جهت بود که مانند رهبانان جامه هاي پشمینه درشت می پوشید، و او قائل به حلول بود . در
است که او در ظاهر اموي و جبري و در باطن ملحد و دهري بود و مرادش از وضع این مذهب آن بود « اصول الدیانات » کتاب
از امام عسکري علیه السلام روایت شده است که فرمود: از حضرت « قرب الاسناد » که دین اسلام را بر هم زند . در کتاب
انّه فاسق العقیده جدّاً وهو الّذي ابتدع مذهباً یقال له » : صادق علیه السلام حال ابو هاشم کوفی را پرسیدند ، آن حضرت فرمود
بعد از او سفیان . « او از نظر عقیده فاسق است و کسی است که مذهب جدیدي را به نام تصوّف اختراع کرده است » « التصوّف
ثوري راه او را ادامه داد و مسائل دیگري مثل صورت و رؤیت و تشبیه و تجسیم بر مذهب او افزود و پس از او ابو یزید
بسطامی رئیس این فرقه باطله بوده است، وآنها را به اعتبار ابو یزید بسطامی یزیدیه و بسطامیه لقب داده اند و به اعتبار قائل
در جامه من جز » « لیس فی جبّتی سوي اللَّه » بودن به حلول و اتحاد آنها را حلولیه و اتحادیه خوانده اند. بایزید مکرّر بی باکانه
خدا را در » « رأیت اللَّه فی المنام » و ، « پاك و منزّه هستم و چقدر شأن من عظیم است » « سبحان ما أعظم شأنی » و ، « خدا نیست
گفته است. او در اصول حلولی بود ، « خدا را به صورت پیرمرد فرتوتی دیدم » « رأیت اللَّه فی صوره شیخ هرم » و ، « خواب دیدم
و در فروع به مذهب مالک عمل می نمود و در باطن ملحد و زندیق بوده است. این گروه به خاطر عقاید فاسد و انحرافاتی که
داشته اند همواره مورد نفرت پیشوایان دین و أئمّه طاهرین: بوده اند و روایات بسیاري از آن بزرگواران در طعن ایشان رسیده
قد ظهر فی هذا » : است، و براي نمونه فقط به دو حدیث اشاره می شود: یکی از شیعیان به امام صادق علیه السلام عرض کرد
گروهی » . « الزمان قوم یقال لهم الصوفیه فما تقول فیهم؟ قال علیه السلام: انّهم اعداؤنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم
در این زمان ظاهر شده اند که به آنها صوفی گفته می شود نظر شما درباره آنها چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آنها
سپس فرمود: . « دشمنان ما هستند و هر کس تمایلی به آنها نشان دهد از آنها است و فرداي قیامت با آنها محشور خواهد شد
وسیکون اقوام یدّعون حبّنا ویمیلون إلیهم ویتشبّهون بهم ویلقّبون أنفسهم بلقبهم ویأوّلون أقوالهم، ألا فمن مال إلیهم فلیس منّا »
به زودي طایفه اي می آیند که دوستی ما را ادّعا می کنند ولی به آنها مایلند و خود را شبیه آنها و ملقّب به » ، « وأنا منه براء
. « لقب آنها می سازند و گفته هاي آنها را توجیه می کنند، بدانید هر کس به آنها مایل گردد از ما نیست و من از او بیزارم
من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم » : حدیث دیگر را اسماعیل بن بزیع از حضرت رضا علیه السلام نقل کرده است که فرمود
کسی که نزد او ذکري از صوفیه بمیان آید و او » .« بلسانه وقلبه فلیس منّا، ومن أنکرهم فکانّما جاهد الکفّار بین یدي رسول اللَّه
ایشان را به قلب و زبان خود انکارنکند از ما نیست، و هر کس ایشان را انکار کند پس گویا در کنا رسول خدا صلی الله علیه
« 747 با اندکی تصرّف / به نقل از کتاب حدیقه الشیعه : 2 » . « وآله وسلم و پیشاپیش آن حضرت با کفار جنگیده است
ص: 664
تقویت می کند و ما بیان خواهیم کرد انشاء اللَّه که دلالت آن بر خلاف آنها بیشتر است .
طیفور بن عیسی بن آدم که معروف به ابو یزید بسطامی می باشد گفته است : سالی به قصد زیارت بیت اللَّه الحرام از شهري
که در آن ساکن بودم یعنی بسطام در غیر وقت حجّ خارج شدم، در مسیر راه به شام عبورم افتاد و قبل از آنکه وارد دمشق
شوم به روستائی که در اطراف آن بود مرور کردم، در آنجا بر روي تپه خاکی کودك چهار ساله اي را دیدم که با خاك
بازي می کرد.
با خود گفتم: این کودك است اگر به او سلام کنم او نمی فهمد سلام چیست ؟ و اگر سلام نکنم یکی از واجبات را تباه
ساخته ام، رأي خود را جمع کرده و تصمیم گرفتم بر او سلام کنم، وقتی سلام کردم سر خود را بالا آورد و فرمود: سوگند به
کسی که آسمان را بر افراشته و زمین را گسترانیده، اگر جواب دادن سلام دستور الهی نبود به تو جواب نمی دادم، امر مرا
کوچک شمردي و مرا بخاطر کمی سنّ و سال تحقیر نمودي، سلام بر تو و رحمت خدا و برکات او بر تو باد .
سپس این آیه را که شاهد فرمایش او بود تلاوت نمود :
و ساکت ماند . ،« وقتی به شما تحیّتی گفتند به شکلی بهتر آن را پاسخ دهید » (1)« وَإذا حُیّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأحْسَنَ مِنْها »
.« یا به همان شکل جواب دهید » : 2) یعنی دنباله آیه را خواندم که می فرماید )« أوْ رُدُّوها » : عرض کردم
. -1 سوره نساء ، آیه 86
. -2 سوره نساء ، آیه 86
ص: 665
فرمود: آن کار افراد کوته فکري مثل تو است، از گفتار او دریافتم که یکی از بزرگان و سروران است که مورد تأیید الهی
است.
عرض کردم: اي سرور من ؛ از خدا طلب آمرزش می کنم و از عملی که مرتکب شدم توبه می کنم و او در حالیکه اشک از
او » ، (1)« وَهُو الَّذي یَقْبَلُ التَوْبَهَ عَنْ عِبادِه وَیَعْفُوا عَن السیِّئات وَیَعْلَم ما تَفْعَلُون » : چشمانش می ریخت این آیه را تلاوت فرمود
کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و از بدیها و زشتی هاي آنها چشم پوشی می نماید و آنچه می کنید بخوبی می
. « داند
سپس به من فرمود: اي ابو یزید ؛ خوش آمدي، چه چیز تو را از شهر خودت بسطام به شام کشانیده است؟
عرض کردم: اي سرور من زیارت بیت را قصد کرده ام.
فرمود: کدام خانه؟ عرض کردم: خانه محترم خداوند
فرمود: قصد خوبی داري، وسکوت کرد، بعد از مدتی سر خود را بطرف من بلند کرد و فرمود:
اي ابا یزید آیا صاحب آن خانه را شناخته اي؟
اشاره او را دانستم و به مقصود او پی بردم و عرض کردم: نه او را تاکنون نشناخته ام فرمود: آیا دیده اي کسی به خانه اي رود
که صاحب آن را نمی شناسد؟
عرض کردم: نه اي سرور من، و اکنون به شهر خود بر می گردم تا آنکه صاحب آن خانه را بشناسم
فرمود: اختیار با خود شما است .
من با او وداع کردم و همان ساعت بطرف بسطام برگشتم و در آنجا از دیگران کناره گرفتم و خلوت گزیدم تا خداوند تبارك
وتعالی را شناختم.
سپس از شهر به قصد زیارت خارج شدم و مسیري را پیمودم تا به شام رسیدم، و وقتی در روستاي اطراف دمشق می گذشتم
در همان محلّ سابق آن کودك را به همان حال قبلی که در سال گذشته دیده بودم یافتم، جلو
. -1 سوره شوري ، آیه 25
ص: 666
رفتم و سلام کردم، او به من خوش آمد گفت و سلام مرا نیکوتر از گذشته پاسخ داد، سپس نشستم و او به گفتکو پرداخت و
من از هیبت او قدرت سخن گفتن نداشتم و فقط پرسشی اگر می کرد می توانستم جواب دهم.
پس از مقداري گفتگو به من فرمود: اي ابایزید؛ گویا صاحب آن خانه را شناخته اي؟
عرض کردم : بلی اي سرور من.
فرمود: آیا به تو اجازه داد که به خانه اش بیائی؟ عرض کردم: نه اي سرور من، و معنی کلام و اشاره اش را فهمیدم، عرض
کردم: بر می گردم تا اینکه اجازه دهد به زیارت خانه اش آیم.
فرمود: اي ابا یزید آیا این صحیح است که اگر کسی شخصی را شناخت بدون اجازه و دعوت او به خانه اش هجوم آورد؟
عرض کردم: نه اي سرور من، و از همین جا بر می گردم
فرمود اختیار با خودت می باشد.
من با او وداع کردم و به بسطام برگشتم، و پس از مدتی که در آنجا ماندم دوباره عازم زیارت شدم و همان مسیر را طی
کردم، و این بار هم در همان محلّ آن کودك را مشاهده نمودم ، به او سلام کردم و او بهتر از گذشته به من پاسخ داد و
خوش آمد گفت، و هیبتش بیشتر از پیش قلبم را فراگرفت، پس از مدتی به من توجّهی کرد و فرمود: اي ابا یزید، گویا
صاحب آن خانه اجازه ات داد که خانه اش را زیارت کنی؟ عرض کردم: بلی. فرمود: اي بیچاره وقتی صاحب خانه را شناختی
چه حاجتی داري به در و دیوار، مردان بلند همّت که به زیارت خانه می روند در جستجوي صاحب خانه اند و او را می طلبند
که شاید لحظه اي به آنها نظر لطف و عنایتی کند، تو که برایت آن مقصود حاصل گشته است، من اشاره کلام او را فهمیدم و
ساکت ماندم.
به من فرمود: آیا امشب به عنوان میهمان با من می مانی - و آن وقت بین ظهر و عصر بود - .
ص: 667
عرض کردم: بلی اي سرور من، و همانجا بر روي تپه کنار او نشستم. او نگاهی به خورشید کرد و فرمود: آیا وضو داري؟
عرض کردم: نه.
فرمود: بدنبال من بیا، به اندازه ده قدم که دنبال او رفتم نهري را دیدم که بزرگتر از فرات بود، او کنار نهر نشست و به
نیکوترین شکل وضو ساخت، ومن وضو گرفتم، ایستاد که نماز بخواند، ناگهان قافله اي از آنجا عبورش افتاد، نزد یکی از اهل
قافله رفتم و از آن نهر سؤال کردم، جواب داد که این جیحون است.
در این هنگام جماعت برقرار شد و نماز برپا گردید، به من فرمود: جلو بایست و امامت کن، عرض کردم: شما بایستید، فرمود:
تو از جمیع جهات دینی سزاورتر هستی، ایستادم و نماز خواندم،
پس از تمام شدن نماز به من فرمود: برخیز و دنبال من راه برو، برخاستم و به اندازه بیست قدم که برداشتم ناگهان نهر آبی
دیدم که بزرگتر از فرات و جیحون بود.
به من فرمود: همین جا بنشین تا برگردم، من نشسته بودم و پس از مدّتی دیدم چند نفر سواره از آنجا عبور می کنند، از آنها
پرسیدم این محلّی که من در آن هستم کجاست و نامش چیست؟ گفتند: اینجا رود نیل است و از اینجا تا مصر یک فرسخ یا
کمتر مانده است، ساعتی که گذشت مولایم حاضر گشت و به من فرمود: برخیز تا از اینجا برویم.
به اندازه بیست قدم که راه رفتیم نزدیک غروب خورشید به محلّی رسیدیم که نخل فراوانی داشت در آنجا نشستیم تا خورشید
غروب کرد و وقت نماز فرا رسید، به من فرمود: نماز را بپادار.
نماز خواندیم و بعد از نماز نوافل زیادي بجاي آورد، آنگاه نشست، ناگهان شخصی بطرف او آمد و با خود طبقی داشت، طبق
را بر زمین نهاد و خواست که برود به او اشاره فرمود که بنشین، او هم نشست و با ما هم غذا شد، بخدا قسم در تمام عمرم
غذایی مانند آن و لذیزتر از آن نخورده ام، و وقتی که از خوردن فارغ شدیم آن شخص زیادي آن را برداشت و رفت ، سپس
ایشان برخاست و به من فرمود: با من بیا .
کمی که بدنبال او رفتم ناگهان کعبه را دیدم و آنجا جماعتی برپا بود و نماز می خواندند، ما هم نماز خواندیم، پس از نماز
کم کم مردم متفرق
ص: 668
شدند و رفتند، در این میان ایشان شخصی را صدا زد، فوراً لبیّک گفت و حاضر شد، و عرض کرد: خوش آمدید اي آقاي من
و اي فرزند آقاي من.
به او فرمود: درِ کعبه را باز کن تا زیارت کند و طواف نماید، آن شخص رفت و در را گشود، من داخل کعبه شدم، زیارت
کرده و طواف نمودم، آنگاه خارج شدم، سپس ایشان داخل کعبه شد و پس از مدّت کمی خارج گردید و به من فرمود:
کاري دارم و باید بروم، تو در اینجا می مانی تا ثلث آخر شب فرا رسد، برمی خیزي و روي آن سنگها که نشانت می دهم در
همان جهت می روي و وقتی به انتها رسید، آنجا می نشینی و تا طلوع فجر استراحت می کنی و می خوابی، آنگاه برخیز و
وضو بگیر و نمازت را بخوان، اگر من آمدم که با تو هستم و اگر نیامدم برو در امان خدا.
عرض کردم: چنین خواهم کرد اي سرور من ، وقتی که ایشان رفت از آن شخص که درِ کعبه را گشود سؤال کردم این
کودك چه کسی بود؟ جواب داد: او آقاي من حضرت محمّد جواد علیه السلام بود.
من به فرموده او عمل . « خدا می داند که رسالت خود را کجا و نزد چه کسی قرار دهد » « اللَّه اعلم حیث یجعل رسالته » : گفتم
کردم، و ثلث آخر شب که رسید برخاستم و روي سنگها که به من نشان داده بود رفتم تا تمام شد به روستائی رسیدم، کنار
دیواري در همانجا نشسته و بخواب رفتم، همینکه سپیده صبح ظاهر گردید کنار آب رفتم و وضو گرفتم و نماز صبح را
خواندم، و تا طلوع خورشید به انتظار او رو به قبله در حالیکه سر را پائین انداخته و هیچ طرف نگاه نمی کردم نشستم، و چون
دیدم حاضر نشد اشاره اش را فهمیدم و دریافتم که مرا ترك کرده است، به جانبی توجه کردم دیدم این روستا متّصل به شهر
بسطام است، داخل شهر شدم و تا مدتی طولانی این قضیّه را به کسی نگفتم، و پس از گذشت زمان آن را بازگو کردم، و
( خداوند است که آدمی را از لغزشها حفظ می کند .( 1
158 سطر آخر . / -1 روضات الجنّات: 4
ص: 669
مؤلّف رحمه الله گوید: اشکال در این روایت مربوط به این قسمت از فرمایش امام علیه السلام است که فرمود: وقتی او را
شناختی چه نیازي به زیارت در و دیوار است؟
ممکن است از این اشکال اینگونه جواب داده شود که امام علیه السلام با این فرمایش خود اشاره به فساد مسلک و عقیده
بایزید کرده و انکار مذهب او نموده است زیرا او از متصوفه است و آنها می گویند: بندگان بعد از رسیدن به مرتبه یقین نیازي
وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی » : به عبادت کردن ندارند و به این آیه شریفه استدلال می کنند که خداوند تبارك و تعالی فرموده است
غافل از اینکه مراد از یقین در این آیه مبارکه مرگ « پروردگارت را پرستش کن تا به مرتبه یقین برسی » (1)« یَأتِیَک الیَقینُ
است، یعنی تا مادامی که مرگ انسان فرا نرسیده است باید عمل را رها نکند و تکلیف از او برداشته نمی شود، و هنگامی که
مرگ کسی رسید قیامت او برپا می گردد.
ثانیاً این جمله را امام علیه السلام از جهت تهدید و توبیخ او فرموده است به امید اینکه از مذهب باطل خود برگردد ، همان
طور که فعل امام علیه السلام و بردن او را به بیت اللَّه الحرام بر این مطلب دلالت دارد.
مقصود امام علیه السلام امامت براي همراهان او « براي نماز امامت کن زیرا تو از جمیع جهات سزاوارتري » و اینکه فرموده است
بوده است زیرا آنها بیشتر سنّی مذهبند، و آن حضرت خواسته است یکی بودن مذهب امام و مأموم را در جماعت رعایت کند.
یا به این اعتبار بوده که سنّ او به ظاهر بیشتر از امام علیه السلام بوده است، و از اینها گذشته در روایت هیچگونه تصریحی
( نشده که امام علیه السلام به ابا یزید اقتدا کرده است.( 2
از ابراهیم بن سعید نقل « درّ النظیم » 16 - یوسف بن حاتم شامی در کتاب / 474
. -1 سوره حجر ، آیه 99
-2 این روایت و امثال آن قطعاً از ساخته ها و روایات جعلی صوفیه است و نیاز به توجیهاتی که مؤلّف رحمه الله در متن ذکر
کرده است ندارد .
ص: 670
می کند که گفت: حضرت جواد علیه السلام را دیدم که دست مبارکش را به برگهاي زیتون می زد و آنها به نقره تبدیل می
( شد، من بسیاري از آنها را گرفتم و در بازار مصرف کردم و هیچگونه تغییري نکرد.( 1
از محمّد بن یحیی نقل کرده است که گفت: حضرت جواد علیه السلام « دلائل الإمامه » 17 – طبري رحمه الله در کتاب / 475
را دیدم که در کنار دجله ایستاده است، ناگاه دو طرف دجله بهم رسید و آن حضرت براحتی عبور کرد ، و او را در شهر
( انبار( 2) کنار فرات دیدم که همانگونه از آن عبور کرد.( 3
در آخر این بخش حکایت جالبی در ارتباط با شخصیت حضرت جواد علیه السلام که استاد ما آیه اللَّه میرزا محمّد حسین
نائینی آن را نقل کرده است می آوریم :
ایشان فرمود: شخصی بود که ارواح را حاضر می کرد و با کسی که حاضر کردن روحی را از او طلب می کرد شرط می کرد
روح مورد نظر از ارواح انبیاء الهی و ائمّه طاهرین علیهم السلام و اصحاب برجسته نباشد.
روزي شخصی نزد او آمد و خواست که روحی را حاضر کند و روح حضرت جواد علیه السلام را که در میان امامان علیهم
السلام کمترین سن را دارد در نظر گرفت. همینکه احضار کننده به مقدمات کارش شروع کرد دچار اضطراب و آشفتگی
شدیدي شد و خشمناك گردید ، و به آن شخص گفت :
واي بر تو، از من حاضر کردن روح » . ویحک لقد طلبت منّی إحضار روح رجل یتمنّی سلیمان بن داود أن یکتحل بتراب نعله
.« شخصیتی را طلب کرده اي که سلیمان بن داود خاك قدم او را سرمه چشمانش می کند
. 319 ح 45 / -1 نوادر المعجزات: 180 ح 4، دلائل الإمامه: 398 ح 8 ، مدینه المعاجز: 7
-2 انبار : شهري است در طرف غربی بغداد .
. 319 ح 46 / -3 دلائل الإمامه: 398 ح 9، مدینه المعاجز: 7
ص: 671
بخ